شایدامروز....
یاکه فردا....
یادرایامی که درراه هست ومی اید.....
درخزانی و وزانی..
یابهاروشادمانی...
بازمیگردم بگویم زنده ام.........
گرزمین ازتابش نورشدیدافتاب تف کرده باشد...
ورتمامش برف باشد...
یاپرازبرگ درختان زردباشد....
یاکه ازسبزه تمامش سبزباشد......
بازمیگردم بگویم زنده ام..........
ان زمانی راکه عزم امدن دردل بجوشد.....
گرتمام عرش راتاریکی مطلق بگیرد.....
چشم چشمی رانبیند.....
ورتمام فرش راوحشت بگیرد.....
گرهمه سطح زمین ازبی وفائی پرشود.....
ورهمه سنگی بدست باران سنگی برسرم ریزند.....
باتنی زخمی ولی محکم چوکوه......
بادلی سرشارازامیدوشور.......
بازمیگردم بگویم زنده ام.................
موضوعات مرتبط: 98 - زنده ام، ،
برچسبها: